توضیحات
معرفی
در برابر چشم انداز ناخوشایند بیمارستان، عاشق پسری شر و شیطون با چشمانی به درخشانی آفتاب شدم.
که تنها دلخوشی من در این مکان غمزده و متروک شد.
ماجرا دقیقا از جایی شروع شد که او در برابر چشمانم خودکشی کرد و روح و روانم بیشتر متلاشی شد.
از آن زمان با خودم عهد بستم که دیگر هیچ کسی را دوست نداشته باشم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.